|
دو شنبه 7 / 5 / 1391برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : محمدرضا و نگين
همش مىخوندم باسرور\بامستى وباعشق وشور\يه بيت براى امام رضا\اماخدايى باغرور\اگه مرا رها كنى\تورو رها نمىكنم\سر از تنم سازى جدا\چون و چرا نمى كنم\خوش بود دلم به اين يه بيت\اما يه شب خوابى ديدم\توخواب و رويا كه بودم\حرف عجيبى شنيدم\حرفى رو كه مى خوام بگم\حرف غريب الغرباست\شعرى كه دائم مى خونى\ازبيخ ودم شعرى خطاست\مگو اگه رهام كنه\اورو رها نمى كنم\بگو اگه رهاش كنم\منو رها نمى كنه\قربون اون صحن طلات\بزار بشم خاك پاهات\آقا دلم تنگ برات\قربون اون صحن و سرات\بارها شده كردى رها\امام رضارو باگناه\اما نكرد تورو رها\شماروبرد صحن و سرا\بارها شده كه رفته اى\از در خونش شماها\ولى رضا بازم اومد\كشيدتون صحن طلا\يعنى ميشه يه بار ديگه\تويه ضريحت بشينم\پياده ازصحرا ميام\امام رضارو ببينم نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |